نی نی کوچولوی ما

اینجا مریض بودی ولی گفتی میخوام برم پیش عمو یعقوب بابایی بردت،قربون چهره مهربونت برم من   اینجا هم گوشت عفونت کرده بود سرم بهت وصل کردن   ...

سلام پسر خوب و خوشکل خودم ،پسرک ۶۵ ماهه من ،میدونی که این روزا به خاطر حضور پردیس خانممون کمتر میام به وبت ،عزیز دلم،امروز ۱۳ بهمن و شنبه روزی هست و آمادت کردم و راهیت کردم برای پیش دبستانی و گفتم بشینم یه چند تا عکساتو واست بزارم و برات بنویسم،خوب خوشکل من این روزا یه ذره زود رنج شدی نمیدونم دلیلش به خاطر حضور پردیس هست یا چیز دیگه،بهانه گیر شدی ولی میدونم مقطعیه و میگذره چون میدونم تو از این دسته بچه ها نبودی،گل پسرم داری روز به روز بزرگتر میشی و عاقلتر و چهرت داره شکل بزرگونه میگیره،هم خوشحالم از این بابت هم نه، میترسم مامان ،میترسم با بزرگتر شدنت ازم دور تر بشی ،عزیزترینم قول بده ازم فاصله نگیری،قول بده همیشه همین قدر ساده و پاک دوسم داش...